تربیت سفید / رسول بداقی
اندیشه وهنر معلم
راه معلم: مابایدبرای رسیدن به دموکراسی ازکودکان آغازکنیم،تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است.

 مقدمه

      تربیت سفید با هدف ارائه ی روشی نو برای پرورش وآموزش نسل آینده ،نظریات نویی را تقدیم می کند. از دید نگارنده دوران آموزش وپرورش کنونی گذشته است،وبایسته است که برای نسل نو راهی دیگر اندیشید.تربیت سفید به چه معنامی باشد؟
      تفاوت انسان با سایر موجودات در تربیت پذیری و تغییر پذیری و تاثیر گذاشتن بر همدیگر ،برطبیعت وبر سایر جانداران گیاهان واشیا  است،این ویژگی ، انسان را بر سایر موجودات برتری می بخشد،برتری انسان به معنای اختیار داشتن انسان برای نابودی طبیعت نیست،بلکه به معنای توانایی در تغییر سرنوشت خود،بهبود خود و طبیعت و سایر جانداران در هستی است. وجه تربیت پذیری انسان و تغییر پذیری انسان ،نیاز انسان را به مربی هم توجیه می کند. اماواژ ه ی سفید یادآور چیست؟

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود       زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاداست

                ذهن آدمی،بنا به کشش ،توانایی و نیازخود همه چیز را تعبیر می کند،ویژگی چشم انسان براساس باز تاب نور به اشیاو بافت فیزیکی خودچشم،اشیا  را به رنگهای گوناگون،آنگونه که می بیند،می بیند،نه آنگونه که اشیا واقعا هستند،انسان به این زودی پی نخواهد برد که آیا اشیا را آنگونه که واقعا هستند،درست می بیند،یا حیوانات آنگونه که می بینند درست است،بین آگونه که هستند و آنگونه که ما می بینیم تفاوت هست. همچنین است حس بویایی برای بوها،حس چشایی برای مزه هاوسایر حواس انسان حتی اندیشه ی انسان هم محدود به همین نیازها ،توانایی ها ،بافت فیزیکی مغز و شرایط محیط است. اشیای پیرامون انسان ممکن است ،دارای ویژگی های ثابت آنطور که انسان دریافت می کنند نباشند،برا ی نمونه بسیاری از حیوانات مزه های تند گیاهان را حس نمی کند،آنطور که انسان دریافت و حس می کند . همینطور است راجع به معانی مختلف از الفاظ گوناگون، ورسم ورسومات متفاوت. هرملتی آداب و رسوم خاص خود را دارد ،همچنانکه آموخته است،وهمان را که آموخته است،درست تر می داند و آموخته های دیگرملت ها برایش شگفت انگیز و غیر قابل باور وتحمل است.دراینجا رنگ سفید منظور این بوده است ،که انسان را باید طوری تربیت کرد،که دربند قراردادهای قومیتی،ملیتی،زبانی،نژادی،ایدئولوژی خاص صنفی،حزبی و سایر تعلقاتی که شخصیت فرد رامحدود کرده و ذهن او را مصور درآموخته های خاصی می کند. نباشد،بطوریکه دیگر باورها، نگاه ها ، و هرآنچه غیر خود است را نبیند،بلکه نوعی نگاه << شایدمن اشتباه می کنم >> و <<  هیچ چیز غیرممکن نیست >> در او باید پرورش یابد. فراتر از همه ی تعلقات ممکن ،قضاوت کند،وذهن اش به گونه ای پرورش داده شود،که فقط از یک زاویه به مسائل نگاه و قضاوت نکند، یکی از فلاسفه گفته است ،تفاوت انسانهای نخبه و انسانها ی معمولی در این است،که انسانهای معمولی فقط از یک زاویه به مسائل می نگرند،اما نوابغ از زوایای گوناگون به مسائل نگاه می کنند.

    هدف از تربیت سفید پرورش انسانهایی است که تفکر محدود و دیدکوته نگرانه ای به هستی نداشته باشند و این میسر نمی شود،مگر با آموش و پرورش ویژه ای که دراینجا ما قصد تبیین آن وارائه ی راه رسید به آنرا از دیدگاه خودمان داریم.

     آنچه را که در زیر می خوانید خلاصه ای است، از یک نوشتار بلند که به جای خود و در شرایطی مناسب خدمت صاحب نظران و همکاران ارجمند ارائه خواهد شد.

 

برای ارائه ی نظرات و پیشنهادات   خود لطفا از وب سایت زیر دیدن

فرمایید.

  www.tarbiatesefid.loxblog.com    

 

آموزش پرورش و اجتماع

     عقل واحساس همواره دونیرویی بوده اند،که انسانها مشکلات خویش را به کمک آنهابرطرف کرده اند.وبه کمک آنها توانسته اندبه زندگی ادامه دهند،اما پیشرفت یا عقب ماندگی جوامع به میزان ترکیب این نیروی بشری بستگی داشته است.جوامعی که به میزان بالاتری عقل را به احساس آمیخته اند،وروابط خود،حاکمان وسایرجوامع رابرپایه ی عقلانیت بیشترواحساس کمترتنظیم نموده اند،شکلی از ساختار را به خود گرفته و ومیزان خاصی از خوشبختی را برای خویش رقم زده اند،وجوامعی که به میزان بالاتری ،احساس را با عقلانیت درآمیخته اند،وروابط خود،حاکمان و دیگر جوامع را برپایه ی احساس بیشتر وعقلانیت کمتر تنظیم نموده اند؛شکل دیگری از ساختاررا به خود گرفته ومیزان خاصی از خوشبختی را برای خویش رقم زده اند.خلاصه آنکه:

ساختار کلی جوامع،خوشبختی و بدبختی جوامع به میزان ترکیب عقلانیت و احساس آن جامعه بستگی دارد. 

       آنچه بطور کلی میتوان گفت این است، که برای پیشرفت جوامع نمی توان فرمول خاصی رااز ترکیب عقل و احساس تجویز نمود،زیرا متغیرهای بسیاری در این ترکیبات دست اندر کار خوشبختی و بدبختی جوامع هستند؛اما همواره ایجاد تعادل میان عقل و احساس در روابط مردم هر جامعه ،با خود،باحاکمان و باسایر جوامع جهان مناسب تر به نظر می رسد.

     هرچه این تعادل بیشتر باشدمردم از خوشبختی بیشتری برخوردارخواهند بود،و ارتباط بهتری با دیگران خواهند داشت.

      ایجاد تعادل و توازن میان عقل و احساس یک مسئله ی صددرصد فطری و طبیعی نیست بلکه مسئله ای اکتسابی و آموختنی است،که  نخست خانواده ،سپس مدرسه آنگاه رسانه ها(تلویزیون کتاب روزنامه و...)وفرهنگ وتمدن تاریخی آن جامعه این تعادل و ترکیب را شکل می دهند.

      در راستای میزان ترکیب عقلانیت و احساسات در شخصیت افراد جامعه حاکمان سیاسی به کمک ابزارهاوامکاناتی که ا ز طرف مردم در اختیارشان گذاشته شده بیشترین نقش را ایفا میکنند و بیشترین تاثیر را میگذارند،حاکمان سیاسی میتوانند به شکل دلخواه خود این دو (عقل و احساس) را با هم ترکیب کرده و شخصیت افراد جامعه را پرورش دهند،و با توجه به اهداف خود مردم را برای استحکام قدرت خویش بپرورانند.ازاین رو است که ارسطو علم سیاست را برترین علوم نامیده است،زیرا سیاست می تواند از سایر علوم به شیوه ی دلخواه خود استفاده کنید.

     برای رسیدن به ترکیب منطقی ومناسب ازاین دو نیروی بشری(عقل و احساس)ازدیدگاه نگارنده بایستی محورتوسعه کشورآموزش وپرورش باشد.

زیرا جامعه به خوشبختی نمیرسد مگر انکه تک تک انسان های آن جامعه انسان هایی توسعه یافته (انسان هایی متوازن)باشند، که عقل و احساسشان به میزان منطقی با هم ترکیب یافته باشد.

     با توجه به پیشینه تاریخی کشور ما،همواره با حاکمیت ها و سیاست مدارانی روبه رو بوده ایم که محور توسعه کشور را بر قدرت نظامی و زور چماق بنا نهاده اند،اما روشن است که امروزه بشریت و جهان در شرایطی است که سلاح و نیروی نظامی برای انسان ها خوشبختی (ارامش و اسایش)به همراه نمی اورد بلکه انچه انسان برای رسیدن به خوشبختی به ان نیازمند است اگاهی میباشد.که این اگاهی همانا توسعه انسانی ،یعنی ترکیب منطقی عقل و احساس می باشد به میزان مناسبی با هم ترکیب نمایدو ترکیب منطقی عقل واحساس در انسانی یافت میشود که طوری پرورش یابد که  این ویژگیهارا دارا شود.

  دراینجا این آموزشها را اصول تربیت انسان توسعه یافته(انسان متوازن) نامیده ایم.

1-دارای تفکر فلسفی

2-دارای تفکر منطقی

 3-دارای روحیه پژوهشگری

 4-توانا در گفت و شنودو پذیرنده ی نظر برتر

5-نقد پذیری و منتقدبودن

 6-دارای تفکر برتری منافع اجتماعی برمنافع فردی

 7- توانادرهمکاری گروهی

8- دارای حس انسان دوستی وطبیعت پروری

9- دارای وجدانی بیدار

10- توانادر دانش روانشناسی

11- دارای سلامت جسمی و روحی به کمک ورزش،هنرو تغذیه ی سالم

12- دارای اندیشه ی نسبی گرایی (پرهیز ازمطلق گرایی)وتقدس گرایی

13-آگاه به فرهنگ وتمدن تاریخی بشریت

14- توانمند در دانش حرفه و فن،در سطح عمومی

درراستای شناخت انسان برای خوشبختی جوامع ،توجه به دونکته بسیارارزشمند می باشد.

الف)انسان موجودی توانمند است

  ب)نیازهای فیزیولوژیکی

    ازدیدعلمای فلسفه انسان موجودی توانمند است،وتفاوتش با سایر حیوانات د راین است ،که انسان به این توانایی خویش آگاهی دارد؛به دیگر زبان سوژه وابژه درانسان یکجا تجلی پیدامی کنند.(انسان هم آگاه است و هم می داند که آگاه است)

     ازدید روانشناسان ،جامعه باید تواناییهای تک تک اعضای خود را شکوفا کرده و ازآنها بهره مند شود،واز آنهادر راستای اهداف والای انسانی استفاده کند،در غیر این صورت توانایی های فرد توسط خود یا گروههای سودجودرراههای خلاف اخلاق و منش اجتماعی وبه صورت ناهنجاریهای اجتماعی به کار گرفته خواهد شد.

علت بروز بزهکاریها و پرورش بزهکاران همین نکته است که تواناییهای فرد شکوفا نشده و بصورت عقده و گرههای کورشخصیتی در ذهن او مانده و تواناییهای فرد به جامعه نشان داده نشده،و به اثبات نرسیده؛حس بروز تواناییهای انسان چنانچه باید توسط جامعه شناسایی و آنهارا شکوفا و درراههای مثبت اجتماعی به کار گرفته شود.

ب)نیازهای فیزیولوزی(نیازهای زیستی)

      انسان به صرف انسان بودنش مانند سایر حیوانات برای زنده ماندن نیازهایی دارد،خوراک پوشاک،مسکن،بهداشت،خانواده ،آموزش ،امنیت و....از دید مازلو روانشناس معروف آمریکایی ابتدایی ترین نیازهای هر فرد انسانی که اگر به این نیازهای بی توجهی شده یا برطرف نشوند باز انسان برای برطرف کردن این نیازها به کارهای خشونت آمیز دست خواهد زد،و هنجارهای جامعه را قربانی نیاز خویش خواهد نمود و آرامش و آسایش دیگران را بهم خواهد زد؛انسان به هرقیمتی می خواهد زنده بماند گاه حتی با گرفت جان دیگران،اگر نیازهای اسنان برطرف نشود تبدیل به موجود خطر ناکی خواهد شدکه هم خود و هم دیکران را تهدید خواهد کرد.گاه تبدیل به تفیلی ،سربار،مزدور و....خواهد شد،و یا تبدیل به انسانی جانی،گاه والاترین ارزشهای انسانی را بصورت نرم واخلاق زشت وپنهانی مانند موریانه نابود خواهد کرد وگاه همچون سیل آتشفشان و بمب جان و مال مردم جامعه را ویران خواهد کرد.

     در هردو صورت انسان تبدیل به موجودی با ویژگیهای شیطانی خواهد شد.و در یک کلام از روح انسانیت تهی خواهد شد.

بطور خلاصه میتوان گفت:

   انسان توسعه یافته (متوازن )انسانی است،که الف ) توانمندیهایش شکوفا  ب) نیازهایش برطرف شده باشد.

 در بسیاری از کتب روانشناسی به رشد انسان بویزه رشد کودکان و نوجوانان تاکید شده است،این به جای خود نکنه ی درستی است اما در مسیر پیشرفت ،برای انسان فقط رشد کافی نیست ،بلکه بایستی رشد انسان رشدی هماهنگ ومتوازن داشته باشد،جسم و جان و روان اومتناسب و هماهنگ رشد کند.

     در این توسعه یافتگی و رشد متناسب و هماهنگ،بیشترین نقش را حاکمان سیاسی ایفا خواهند نمود،از طرفی سرنوشت مردم و حاکمان به نوعی به هم گره خورده است،حاکمان را انسانها ی جامعه برمی گزینند و انسانها را حاکمان سیاسی پرورش  وآموزش میدهند ،حاکمان به کمک ابزارهایی که در دست دارند،تار وپود اندیشه ی مردم را می بافند،از این رودرراه توسعه یافتگی ورشد متناسب و هماهنگ جامعه ،بیشترین نقش را حاکمان سیاسی ایفامی کنند. ازاین رو توسعه یافتگی وتوسعه نیافتگی جامعه،محصول مشترک مردم و حاکمان است.جامعه ی آگاه انسانهای دیکتاتور پرورش نمی دهد،دیکتاتورها نمی توانند برجامعه ی آگاه مسلط شوند،از طرفی افراد آگاه نمی خواهند برجامعه ای ناآگاه حاکمیت کنند،پس باید یکی از این دو گروه به شکل آن دیگری دربیاید،یا حاکمان آگاه تبدیل به انسانهای دیکتاتور شوند،یا جامعه ی ناآگاه به آگاهی کامل برسد.

    درهرصورت نقش خانواده (به ویژه مادران)،آموزش وپرورش ودانشگاههاورسانه ها در پرورش و آموزش جامعه نقشی تعیین کننده است.

       نقش آموزش و پرورش و دانشگاهها و خانواده بویژنقش مادران،نقشی مستقیم و نقش رسانه ها تاثیر غیرمستقیم خواهد داشت.

    اماصرف نظر از آگاهی وناآگاهی مردم ،انسانها چنانچه نیازشان برطرف نشود به هرطریق ممکن (معقول یا غیر معقول،هنجار یا ناهنجار،پرهزینه یا کم هزینه)بسته به نوع نیاز،به دنبال برطرف کردن نیازهای خویش هستند.درجوامعی که مردمانش نیازمند هستند،حاضر می شوند، اصول انسانی خویش راقربانی نیازهای خویش بنمایند،البته بسته به درجه ی نیاز،اینگونه انسانهاازقربانی کردن اصول انسانی دیگران ،حتا جان و مال وارزشهای دیگران کوچکترین ابایی نخواهند داشت،انسان نیازمند درصورت پیداکردن فرصت به راحتی حاضر می شود،منافع بلند مدت واساسی جامعه را قربانی منافع کوتاه مدت واندک خویش بنماید،همانطور که دیده شده انسانهای نیازمند،حاضر شده اند،جلوه ی واقعی دموکراسی (حق رای)خود را به یک وعده غذا ویا یک احترام خشک وخالی (یک سلام واحوالپرسی و دست دادن ویا ازجا برخاستن )از طرف نامزد انتخاباتی خاص بفروشند،بدون توجه به اینکه این حق رای چه تاثیر بلند مدت یا حتا کوتاه مدتی بر بهبود یا انحطاط جامعه داشته باشد.

 

    

    ریشه های رویارویی کانونهای صنفی معلمان بامسایل سیاسی 

 

     ازآنجایی که حکومتها به کمک منابع ثروت وابزارهای قدرتی که مردم دراختیارشان گذشته اند،می توانند منشاء تحولات اجتماعی ،رفاهی،قضایی،آموزشی،بهداشتی وتقریبا همه ی امور جوامع باشند،لذا معلمان جز پیگیری خواسته های خود که بخشی ازاین خواسته ها،مشکلات دانش آموزان وخانواده ها وآینده ی جامعه نیز می باشد،چاره ای ندارند.

    تاهنگامیکه منابع ثروت تولید و توزیع ثروت وقدرت دردست حاکمان است،اصناف ازجمله معلمان چاره ای جز ورود به مسائل سیاسی ندارند،اما مسئله این است که معلمان چگونه باید به مسائل سیاسی وارد شوند؟مرز میان صنف و سیاست چیست؟معلمی که در فقر زندگی می  کند،جوامعی که آموزش و پرورشی آن به ابزار ی برای تامین خوراک تبلیغاتی حاکمان تبدیل شده است،آمار وارقام اش سراسر دروغ است،اصول و قوانین جهانی ای که برای فریب مردم در هم ریخته ووارونه جلوه داده می شود،چگونه می شود معلم اش وارد سیاست نشود؟معلمان چنین جامعه ای باید حقوق پایمال شده و خواسته های طبیعی و اجتماعی خود را از چه کسانی بخواهند؟ در جوامعی که  حاکمان وسیاستبازان  آن حقوق معلم راشش ماه به تعویق می اندازند،وقتی تبعیض های ناروا در میان کارمندان دولت قائل می شوند،به چه کسی باید اعتراض کرد؟

 آیا حقوق بگیران ،کارگران،معلمان ایران می توانند،برای گرفتن حق خودشان به سیاستمداران کشورهای همسایه یا حاکمان کشورهای اروپا آمریکا ،آفریقا و سایر قاره ها اعتراض کنند؟

    آیا انسان عاقل آگاه و شجاع،نباید دربرابر زورگویی وپایمال شدن حقوق خود اعتراض کند؟

   آیا شایسته است،معترضینی که حقوق شان پایمال شده سرکوب شوند؟

   آیا فریاد دادخواهی وبیان ستم هایی که بر مظلومین میرود،دخالت در سیاست است؟این اتهامات از سوی چه کسانی به ستمدیدگان رواداشته می شود؟

اکنون پاسخ به این پرسش ها از ضروریات جامعه فرهنگیان می باشد.

1-مرز میان صنف و سیاست کجاست،این مرز را چه کسی تعیین می کند؟

2- مرز دخالت سیاستبازان در امور خصوصی مردم تا کجاست؟

3-آیا معلم حق اظهار نظر در باره ی کیفیت آموزش پرورش وچگونگی معیشت ومنزلت خود را ندارد؟

4-آیا هرکس به سیاستبازان انتقاد کند،هرکس نگران آینده ی آموزش و پرورش و نسل آینده باشد،کاری سیاسی انجام داده است،وباید سالها درزندان باشد؟

 

ریشه ی مشکلات کشورهای دیکتاتور زده :

  به نظر می رسد در طول تاریخ کشورهای دیکتاتور زده از سه مشکل عمده رنج برده اند،که ریشه ی سایر مشکلات آنان است،یعنی این سه نگرش علت خودکامگی حاکمان بوده است.

1-همه ی قدرت

2-برای همیشه

3-به دست یک فرد یا یک گروه سپرده شده است.

    همه ی قدرت را برای همیشه بدست یک فرد یا یک گروه نباید سپرد: سوای از منابع ثروت موجود در هرکشور ،همچون آب،خاک،سنگ،چوب ،درخت معادن،باد،رودخانه ،گیاه و...از دید اقتصاد دانان بزرگترین منبع ثروت نیروی انسانی است ،نیروی انسانی میتواند از خاک،سنگ ،چوب و.... حتا با دست خالی وبدون ابزاربرای برطرف کردن نیاز خود و دیگران کالا بسازد،نیروی انسانی و منابع طبیعی منبع قدرت یک کشور هستند،که برای تقسیم وسازماندهی نیاز به یک نیروی متمرکزو بابرنامه هستند،این تشکیلات درقالب یک قدرت ملی به نام حاکمیت جلوه گر می شود.که ملت بسته به شیوه ی تفکر و بافت اجتماعی خود آنرا برای مدتی کوتاه یا برای مدتی دراز انرا به فرد یا گروهی واگذار می کنند.

     قدرت یک امانت است که توسط مردم به حاکمان برای مدت معینی سپرده شده است،اما شیرینی قدرت به اندازه ای است که افراد هنگام بدست آوردن آن به راحتی حاضر به کنار رفتن نیستند،وبرای از دست ندادن ان مقاومت کرده وبه حیله،فریب وزور متوسل می شوند،کسانیکه می خواهند قدرت را بدست بگیرند،در آغاز برای بدست گرفتن آن حاضر به هر تعهد ومیثاقی هستند،لذا مردم در آغازواگذاری قدرت باید هوشیار بوده و قرار دادخود را طوری با حاکمان درقالب قانون اساسی ببندند،که اگر حاکمان برپیمانی که بسته اند پایبند نبودند،به آسانی و با کمترین هزینه بتوانند آنرا برگردانند،یعنی اهرم فشار،یا یک ضد قدرت،یا بدل قدرتی را دردست داشته باشند.

این بدل قدرت میتواند مجلس مردمی،اسطوره های ملی،اعیاد ملی،پیمانهای نانوشته و.....باشد.تا بتواند،قدرت یافشاری برتراز قدرت حاکمان وارد نموده وامانت خویش را پس بگیرد.

دو شکل کلی حاکمیت در جوامع جهان

   حاکمیت ها در کلی ترین شکل خود به دودسته تقسیم می شوند.یکی حکومتهای ایستا دوم حکومتهای پویا .هرکدام از این حکومتها دارای ویژگی خاص خود هستند.

حکومتهای ایستا: حکومتهایی هستند که درآنها قدرت همواره در دست فرد،گروه و یا قشر  برای مدتها ی طولانی می باشد،فقط نقش های قدرت دست به دست می چرخد،گروه و قشر همواره ثابت است،ورود به چرخه ی قدرت بسیار دشوار و گاه ناممکن است،قوانین معمولا بدست حاکمان نوشته شده و فقط به دست آنان نادیده گرفته می شود. اینگونه حکومتهارا میتوان به آبی راکد یابرکه ای تشبیه کرد،که چون در گردش نیستند ،تغییر وجابجایی در آنها صورت نمی گیرد،روز به روز بیشتر گندیده شده و رفته رفته می خشکد،وهمه ی کسانیکه درآن زیست می کنند،دچارآسیب می شوند،دراین دسته از حکومتها قانون بسته به نظرحاکمان ثابت یامتغیر است ،اما حاکمان همواره ثابت می باشند.

دوم حاکمیتهای پویا:  حاکمیتی است که همواره در حال تغییراست اما دارای اصول ثابتی می باشد، شخصیتهای حاکم  همواره جابجا شده و قدرت دست به دست میشود،قانون ثابت اما روبه بهبوداست و قدرتمداران تغییر می کنند،اصول ثابت هستند،اصل قانون است و شخصیتهای قدرتمند در ذیل قانون تعریف می شوند.مانند حکومتهای دموکراسی که قانون وشخصیتها و نقش های قدرت بوسیله مردم برگزیده می شوند.همه درآن حق انتخاب شدن دارند،این گونه از حکومتها را می توان به رودخانه ای تشبیه کرد که همواره درجریان است،نقشهای قدرت ومنابع قدرت همواره در گردش است،افراد همانند قطرات آب رودخانه در تکاپو وزیرو رو شدن هستند،ورود وخروج رودهای کوچک به رودخانه ی اصلی آزاد است،لذا هرگز گندیده نمی شود.

   پس از تشکیل یک حاکمیت پویا است ،که مردم برای ماندگاری آن باید،آگاهی همگانی و همه جانبه داشته باشند،لذا آگاهی بدست نمی آید،مگر از طریق آموزش و پرورش پویا،درحاکمیت پویا محور توسعه آموزش و پرورش است،نخستین عدالتی که مردم باید خواستار آن باشند،عدالت آموزشی است،زیرا همه ی مردم از نعمات آموزش و پرورش توسعه یافته استفاده خواهند کرد،با داشتن یک یا دو فرزندد رآموزش و پرورش طعم شیرین عدالت آموزشی را خواهند چشید.به فرض چنانچه در آموزش و پرورش طوری برنامه ریزی شود،که در همه ی مدارس یک وعده غذا به دانش آموزان داده شود،بخشی هر چند کوچک از عدالت گسترده در حق همه ی مردم رعایت خواهد شد،و خانواده ها مطمئن خواهند شد،که دست کم فرزندانشان از یک وعده غذای سالم بهره مند هستند.

همین طور است،در باره ی باشگاه های ورزشی در مدارس،برای رسیدن به یک جامعه ی توسعه یافته باید یک آموزش و پرورش توسعه یافته داشت،آموزش و پرورش توسعه یافته فقط در سایه ی یک حاکمیت دموکراسی شدنی است.

    توجه ویژه به دختران ومادران :  برای رسیدن به یک جامعه ی توسعه یافته نخستین قدم توجه ویژه به دختران و مادران آن جامعه است،زیرا مادران نخستین و مهمترین آموزگاران جامعه هستند،از این روتوجه به مادران و دختران راهکارهای مخصوص به خود را دارد،نخست باید به دختران پیش از ازدواج علوم تربیتی (روانشناسی تربیتی)آموخت، رویکرد تربیت سفید که چهارده مورد آن در همین نوشتار بطور گذرا یادآوری شده است،و از اصول انسان توسعه یافته(انسان متوازن)می باشند،می تواند،آغاز خوبی برای رسیدن به انسان توسعه یافته باشد،که ضرورت دارد،این برنامه ها (انسان توسعه یافته)ازمحتوای آموزشهای دختران باشد،

دوم اینکه به مادران باید،حقوق کافی برای تربیت فرزندان از سوی حاکمیت ،زیر نام (حقوق مادری) پرداخت شود ،تامادران بدون دغدغه بتوانند،به تربیت فرزندان خویش بپردازند،این اقدام دارای توجیه عقلانی نیز می باشد،کودکان در همه ی کشورهای دنیا از سن چهار سالگی وارد کودکستان یا مدارس ابتدایی می شوند،هزینه های بسیار بیشتری صرف حضورسه تا چهار ساعت کودکان در کودکستان می شود.بیست تا سی نفر در یک کلاس درس؛یک مربی برای این بیست تا سی نفر،وسایل کمک آموزشی محدود،نوع ارتباطات مربی و کودک نامشخص،در یک مکان رسمی  اداری و بسیاری محدودیتهای دیگر.

    اما امکانات و شرایط برتری مادر/معلم: یکی اینکه معلم/مادر رابطه ای خونی با فرزند خود دارد.دوم اینکه در لحظه لحظه های زندگی با او و در کنار اوست،سوم اینکه عملادر کنارفرزند خود است .چهارم اینکه نوعی معلم خصوصی به حساب می آید که شبانه روز در کنارفرزند/شاگرد خود هست. پنجم اینکه در همه ی امور زندگی بطور24ساعته در یک محیط طبیعی به او آموزش می دهد.ششم اینکه نقاط ضعف کلاسهای رسمی کودکستان را ندارد.

تنها نقطه ضعف اینگونه کودکستان خانگی این است ،که کودک از حضور اجتماعی محروم است.که این نقطه ضعف درسالهای دبستان قابل جبران است.

توجه به مدرسه و معلمان: آموزش معلمان تا حد دکتری در هر رشته از نخستین ضروریات بهبود آموزش و پرورش می باشد.در کنار این آموزشهای تخصصی آموزش وپرورش سفید یعنی اصول انسان توسعه یافته ضروری می نماید.زیرا انسان باید پیش از هر تخصصی اصول زندگی در اجتماع را آموزش دیده باشد،از این رو چهارده موردی که در این نوشتار زیر عنوان اصول انسان توسعه یافته یاد آوری شده است ،به فرد می آموزد که چگونه در جامعه ارتباط سالمی برقرارکند،

د راین راستا توجه به وضعیت معیشت معلمان یکی از پایه ای ترین اصول رسیدن به انسان توسعه یافته وجامعه ی توسعه یافته است ،زیرابا فراهم کردن همه ی امکانات آموزشی بدون توجه به نیاز معلم انسان توسعه یافته تربیت نخواهد شد.این معلم است  که باید به بهترین شیوه از امکانات فراهم شده درراستای تربیت بهینه ی دانش آموز استفاده کند،و آموزه ها را به دانش آموزان منتقل کند،و درراستای اهداف کلی تعلیم و تربیت تلاش کند.امکانات هر اندازه هم خوب باشند،به خودی خود نمی توانند،آموزه ها را منتقل کنند.

ابزار و امکانات آموزشی مدارس: که میتوان به امکانات کمی و کیفی از آنها یاد کرد،امکانات کمی مانند،کلاسهای ده تا دوازده نفری،کتابخانه ی مجهز،آزمایشگاه های مجهز،باشگاه های ورزشی در مدارس،لابراتوارهای آموزش زبان خارجی ،فضای استاندارد بین المللی برای مدرسه،مدیریت و کادر اداری متخصص ،دادن یک وعده غذا در مدارس از جمله امکانات کمی ای هستند که در یک آموزش و پرورش نیمه استاندارد مورد نیاز است.

امکانات کیفی، کتب درسی،گردش علمی،روشهای تحقیق و پژوهش کارآمد،مشاوره،تشکیل کلاسهای توسعه با رویکرد چهارده اصل رسیدن به جامعه ی توسعه یافته از راه تربیت انسان توسعه یافته .

بستر آموزش و پرورش برمبنای انسان توسعه یافته؛فراهم نمی شود،مگر در سایه ی یک حاکمیت دموکراتیک ،یعنی تربیت سفید را یک حکومت دموکراتیک در اندیشه ی دانش آموزان برپایه ی یک برنامه ریزی باساختار زیر می تواند به وجود آورد.

الف)استقلال کامل قوای سه گانه

ب)رسانه های آزاد مانند تلویزیون ،روزنامه ،رادیو و......

ج)رسیدن به اشتغال کامل یا اجرای بیمه بیکاری

د)بهداشت و درمان رایگان

ر)سیستم انتخاباتی کاملا آزاد

ز)روابط بین المللی آزاد

ث)تقدس زدایی از انسانها

 ویژگی ها بالا می تواند،ویژگی های یک حاکمیت پویا نیز باشد.

 

     میعادگاه مقدس و شریف معلم و جامعه ،کلاس درس است.

کلاس درسی که،عزیز ترین فرزندان کشور در زیر یک سقف،سرنوشت مشترکی دارند،زمین لرزه،سیل ،گرما، سرما، آموزه ها ی خوب وبد ، سفید وسیاه را معلم و دانش آموز بطور برابربین خود تقسیم می کنند،کلاس درسی که ترکیبی ازدوگانگی های اجتماعی  دارا و ندار،اندوهگین وشاد،کوتاه وبلند،زشت و زیبا،خاموش و گویا،افتاده و مغرور،تنهاو همراه،بی کس و کس دار،زورمند و بی زور،سفره دار و بی سفره،کمرو و پررو،غریب و آشنا،خانه دارو بی خانمان،با سرپرست و بی سرپرست،بیمار و تندرست،گرسنه و سیرو.......که پرتوی از رنگهای جامعه د رکنار هم به دنبال خوشبختی به ناچار روزگار می گذرانند، وسرنوشت خویش را رقم میزنند،رقم می خورند،می سازند یا ویران می کنند،ساخته یا ویران می شوند،ساخته یا ویران می کنند.

      معلم چگونه می تواند،با این شرایط تماشاگرویرانی انسانها و دلبندان وطن خویش باشد؟در کلاس درس است،که معلم رسالت انسانی دارد،سکوت نکند،در کلاس درس است که معلم،باید یک سازنده باشد،و پنجه در پنجه ی آنان که منابع ثروت وقدرت یک کشور را در چنگ گرفته اند،و قدرت یک ملت را از آن خود کرده ،و با کمک همان قدرت،اربابان قدرت خویش رابه نابودی می کشانند،پیکار کند،یا دوش به دوش سازندگان،دلسوزان،اندیشه های فرزندان وطن خویش را بسازد،و برای رسیدن،به جامعه ای دموکراتیک وآزاد و مردم فرمان،آگاهی ببخشد،معلم در کلاس درس داور بازی عدالت و تبعیض در جامعه ای است،که سیاسیون مربیان آن بوده اند،چگونه می تواند،به ناروا به سود زورگویان در سوت خود بدمد،یا باسکوت خویش خطاهای زور گویان را نادیده بگیرد،معلم بایستی به عنوان داور بازی سیاسی که جدی ترین بازی انسانهاست،نقش مربی ستمدیدگان را نیز بازی کند،معلم وظیفه ی انسانی دارد،که آگاهی و شجاعت را در روح تشنه و گاه زخم خورده ی دانش آموز بدمد،معلم به عنوان مربی عدالت به حکم انسانیت اش مجبور است،ستمدیدگان را آگاه کند تا بهترین بازی را در زمین جامعه و سیاست تمرین و ارائه دهند،آنگاه که ستمدیده و ستمگر نرم و آرام و خاموش،در زیر پوست کلاس تبعیض پنجه در پنجه ی هم و در جنگی خاموش و اعلام نشده ی فرهنگی و نابرابر ،می ستیزند،معلم چگونه می تواند خاموش بماند؟در فیلم اندوهناکی به نام زندگی در سایه ی سیاست،این دانش آموزان و معلمان هستند،که در لابه لای سلولهای مغز خویش خاطرات کامیابی ها و ناکامی های به ارمغان آورده را لحظه به لحظه و گام به گام با خود به دوش می کشند،ناکامی های خویش را به ضمیر ناخودآگاه می فرستند،تا روزی فرصت شعله ورشدن پیدا کند،و چون آتشفشان بخشی از اجتماع را ویران کند،و کامیابان هرروزبیشتر از روز پیش سایه ی سیاه حرص وولع خویش رابرسر ستمدیدگاه جامعه بگسترانند،اینجاست که معلم آگاه انساندوست، ارزشمند،شجاع نمی تواند در بازی خونین و خاموش سیاست سکوت کند.دست کم به نگاهی،اخمی لبخندی،فریادی گفتاری،نوشتاری،گاه تند و گاه آرام موضع انسانی خویش را ابراز نکند.

پایان

www.tarbiatesefid.loxblog.com


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

سه شنبه 26 بهمن 1395برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : *** راه معلم ***

مابرای رسیدن به دموکراسی،بایدازکودکان آغازکنیم ////////////// ///////////////
درباره ی سایت

به سایت اندیشه وهنر معلم خوش آمدید.>>>>>>>>>>>> راه معلم : ماناچاریم دموکراسی راازکودکان آغازکنیم. / تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است./ آموزش دموکراسی ازگفت وگو آغازمی شود./کودکان رابایدبه شنیدن حرف همدیگرعادت دهیم/ وجدان بیدار/ پذیرش منطق /تعادل عقل و احساس / پرهیزازمفت خوری / رعایت قانون جمع / برتری منافع جمعی بر منافع فردی / این تفکر که "هیچکس بدون اشتباه نیست."رابایدبه کودکان بیاموزیم. /// اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی : دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. //// اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی : احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبورکرد.
تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است ..........
">
تازه ها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 5496
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1